در باره جدایی نادر از سیمین
نوشته: فلور
با اینکه در مورد جدایی نادر از سیمین زیاد نوشته اند و خوانده ایم، من هم تصمیم گرفتم برداشتم را از این فیلم بیان کنم. بقول دوست ادیبی هرچه در باره اثری گفتگو شود نشان آن است که ذهنی را بخود مشغول داشته و این آرزوی پدید آورنده اثر است. از عین القضات آورده اند که شعر مانند آیینه است و هرکس تصویر خود را در آن می یابد. و هیچکس نمی تواند بگوید کدام تصویر به حقیقت نزدیک تر است. و البته این صفت هر اثر هنری است. و سینما هنر هفتم است!
در باره مشخصات سینمایی یا تعاریف تکنیکی آن، چیز زیادی نمی دانم ولی مگر نه اینکه همه این ها ابزارهایی هستند که هنرمند بتواند آنچه می اندیشد را به زیبایی هرچه بیشتر به مخاطبین خود منتقل کند؟ از این منظر، از منظر تاثیری که بر مخاطب داشته، به اعتقاد من هرکس مجاز است در باره یک کار هنری صحبت کند. از همین منظر من برداشتم را از “جدایی نادر از سیمین” می نویسم. و این برداشت بدیهی است که از داستان فیلم است.
با توجه به اینکه مطمئنم بیشتر خوانندگان محترم فیلم را دیده و یا بخوبی از داستان آن مطلعند، از شرح خلاصه ای از آن نیز پرهیز می کنم تا این نوشته مایه ملال نشود.
از نگاه داستان، فیلم از جدایی زوجی جوان به سبب پاره ای اختلاف نظر ها سخن می گوید. زنی که رو به آینده ای روشن و هوشیار و توانا دارد و مردی که سخت به گذشته ای بیمار و معلول و ناکارآمد چسبیده است. قصدم بی اعتنایی به پدر یا والدین بیمار نیست که به دیده من این ها همه در فیلم نماد و نشانه هستند.
به باور من جدایی این زن و مرد و زن ها و مردهای دیگر فیلم همه پاره ای از روند مخربی هستند که جامعه ایران درگیر آن است. زن ها و مردهایی که از ابتدای کودکی و از آغاز آموزش و شناخت با فشار دور از یکدگر نگاهداری می شوند، زن ها و مردهایی که از انواع بلندگوها و سکو های سخنوری دشمن فریبکار یکدگر معرفی می شوند، زن ها و مردهایی که حتی در پیری و سپیدمویی نیز حق نشست و برخاست آزادانه با یکدگر را ندارند، چطور ممکن است پیوستگی یابند؟ اگر خانواده را سلول های تشکیل دهنده جامعه بدانیم، مثل مولکول ها که بنیادی ترین پاره مواد هستند، نمایش این جدایی، نمایش این دره عمیق گسترده میان اجزای آن، به خوبی می تواند مبین ناهنجاری جامعه ایران باشد. و طرفه این که در این جدایی و پراکندگی، این مردهایند که همواره تنها می مانند، یک سویه می بالند و در فصای بسته فراهم آورده به گرد خود می چرخند و راه به هیچ نمی برند.
در فیلم “جدایی نادر از سیمین”، زن ها با یکدگر گفتگو می کنند، درد دل می گویند و خلاصه رابطه ای نزدیک دارند. کارآمد و مشکل گشایند و با درک فشارها و محدودیت های تحمیلی جامعه به بهترین شیوه شجاعانه وظایف مادری، شهروندی، و انسانی خویش را انجام می دهند. سیمین و راضیه، هریک در طبقه و موقعیت اجتماعی و فرهنگی خود، تلاش می کنند تا همیار و همکار همسرانشان باشند و گرهی از مشکلات فراوان آنان را بگشایند.
مردان اما نه تنها با زنان رابطه ای ندارند، که با یکدگر نیز بدون واسطه نمی توانند گفتگو کنند. نادر و حجت از پشت شیشه با هم سخن می گویند و یا با رابطه قاضی. نادر هرگز با پدر یا برادران سیمین همکلام نمی شود در حالی که معلوم است که سیمین مردانی در خانواده خود دارد. نادر حتی با پدرش نمی تواند رابطه برقرار کند و تنها دوبار که پیرمرد حرف می زند، نام سیمین را بر زبان می آورد. وقتی هم که مردان این اجتماع رو در روی یکدیگر قرار می گیرند، به جای گره گشایی با پرخاش و خشونت کور یکدگر را دوباره به دو سوی در ها و شیشه ها می افکنند. هیچکدام حرف دیگری را نمی فهمد و هیچ تلاشی هم برای درک آن نمی کند. هریک تنها قصه خود را مدام تکرار می کند و زخم های کهنه قدیمی خود را می نمایاند. تنها و تنها یک مورد است که وابستگی دو مرد در این اجتماع به زیبایی نمود می یابد و آن هم هنگامی است که نادر با سرباز نگهبان خود در حالی که دست های هردو را با دسبند به هم بسته اند مجبور به کاری مشترک می شوند و این هردو را متعجب و شرمنده می کند.
شاید پدر نادر نماد تمامی مردان ایرانی است در طبقه متوسط شهری. این طبقه مسلط و رو به افزایش جامعه ایران. مردانی که فشارهای گوناگون اقتصادی و اجتماعی چنان درهم شکسته شان که اگرچه در مرکز توجه خانواده اند، و شاید بخاطر هراس از همین توجه وانتظار، منفعل و ناکارا و افسرده اند. مردانی که می دانند باید بگریزند و میل به گریز وادارشان می کند در اولین فرصت پابرهنه به کوچه بتازند اما افق دیدشان از خطوط روزنامه های فرمایشی بالاتر نمی رود و با اندکی فشار سرافکنده و ناتوان دوباره به چهاردیواری مانوس خانه پدری برمی گردند. مردانی که به تنهایی حتی قادر به تنفس نیستند. و اگرچه برای بیرون رفتن از خانه ریش می تراشند و کت و شلوار و کراوات می زنند، زیرشان را خیس می کنند و غذا از دهانشان بیرون می ریزد. مردانی که گوش دارند اما نمی شنوند و چشم دارند اما نمی بینند و زبان دارند اما سخنی نمی گویند. و با این حال خود را محق به تصمیم گیری برای سرنوشت زنان و کودکان آن اجتماع می دانند. و البته باز هم تاکیید می کنم که منظور من بی توجهی یا توهین به بیماران آلزایمری نیست که این نیز در فیلم به گمان من تنها به عنوان نشانه و نماد آمده بود.
اگر چه مردهای فیلم با هیچکس دیگر نمی توانند رابطه ای معقول و انسانی برقرار کنند، ولی همه زنان در ارتباطی تنگاتنگ با هم به سر می بردند. زنانی توانا و قابل. زنان اتوبوس سوار، زنان همسایه نادر، معلم های مدرسه ترمه، و…هرگاه نیاز است به یاری می شتابند و همه نیز با نیت مشکل گشایی. معلم مدرسه ترمه هم می خواهد مشکل راضیه را بگشاید (با معرفی پزشکی که می شناسد)، هم مشکل نادر را (با شهادت نزد قاضی)، و هم مشکل حجت را (با پس گرفتن شهادت خود، پس از اینکه به عدم صداقت نادر پی می برد). مادر سیمین خانه خود را بعنوان وثیقه آزادی نادر تقدیم دادگاه می کند. حتی خواهر حجت دور از چشم برادر خود برای راضیه کار پیدا کرده و در حفظ اسرار او کوشا است. پرستار زن بیمارستان نیز با اعتماد به سیمین حال راضیه را می گوید. راضیه مشکل عدم حرکت جنین خود را نه با همسرش، حجت، که با خانم معلم ترمه در میان می گذارد و مشکل سردرگمی حلال و حرام مذهبی خود را با سیمین. و دخترش همواره با اوست. چون سایه ای که به آرامی می بالد تا درست مثل اصل خود شود.
وقتی خوب فکر می کنم می بینم ریشه جدایی های زنان و مردان ما از این هم عمیق تر است. هراس دایمی مردان از اغوای زنان و بی اعتمادی همواره زنان به عهد و وفای مردان، از همان ابتدا میان این دو نوع انسان که تنها با یاری یکدگر توان کشیدن بار زندگی را دارند دیواری به بلندای آسمان کشیده است. و شوربختانه تمام نهاد های اجتماعی خواسته یا ناخواسته و دانسته و نادانسته بر ارتفاع این دیوار افزوده و هرچه بیشتر آن ها را از یکدگر دور ساخته اند. در بسیاری از خانواده های سنتی، حتی برادران از خواهران و پدران از دختران چنان دور نگاهداشته می شوند که هرگز توان سخن گفتن برابر و رد و بدل اندیشه نیز نمی یابند. چنین مردان و زنانی چگونه جامعه ای می سازند و در این دوران ارتباط تنگاتنگ و رقابت های فشرده اطلاعاتی و اقتصادی چه سهمی می توانند در فعالیت های بین المللی داشته باشند ؟ این گسستگی که همچنان با بوق و کرنا به تبلیغ تعمیق آن می کوشند، توان مردان و زنان هوشمند و توانای ایرانی را می فرساید و نابود می سازد و آن ها را در این عصر شتاب دست آوردهای علمی و اطلاعاتی به انسان هایی واپس ماند و ناهنجار بدل می سازد. و این به گمان من همان هشدار فیلم جدایی نادر از سیمین است. هر ساعت و دقیقه و ثانیه، به اصطلاح خیر اندیشان جامعه، گل تازه رسته و امید تازه تولد یافته ای چون ترمه را، که می خواهد خوب باشد و توانا و کارآمد، بر سر دوراهی اجباری قرار می دهند و وادار به انتخابش می کنند. و ترمه پاک و شریف، در نهایت حسن نیت راهی را برمی گزیند و این سیر شیطانی جدایی را جانی تازه می بخشد.
2 پاسخ به “در باره جدایی نادر از سیمین”
نکات جالبی را عنوان کردهای، موردی که به نظر من میرسد این است که مسائل یک مقدار سیا و سفید دیده شده است.
از نظر من حقایق به همین سفیدی و سیاهی هست که شما بیان کردید.
زن با مردش دارد و دل نمیتواند بکند چرا که بازگو کردن حرف دلش از نظر مرد یک گله و شکایت و یا انتقاد و کنای محسوب میشود.
در این جامعه میبینیم که الگوی هر کودک و نوجوان بزرگانی هستند که با پنهان گرایی و دروغ گویی زندگی میگذرانند و هیچ یک از ایشان به
عواقب اعمالش نه می اندیشد و نه میخواهد ماسوءلیت کاری را که انجام داده بر عهده بگیرد.
و هر یک نیمی پنهان خود را سنگین سنگین بدوش میکشند!
فلور جون سپاس از اینکه به این زیبایی تفسیر کردید.