مختصری از کتاب 21 درس برای قرن 21 اثر یووال نوح هراری
دو تعریف برای خدا وجود دارد, خدای دور آتش که مردم وقتی درباره هستی و پیدایش اش فکر می کنند به آن اشاره می کنند. خدایی ناشناخته, رمز آلود, و فلسفی. ما چیز زیادی درباره او نمی دانیم و به ندانستن مان نام باشکوه خدا را می نهیم.
خدای دیگر خدایی است که مردم مذهبی به او دعا می کنند. او مالک اخلاق است, او به ازدواج و جنسیت کار دارد, او به اینکه شما چه می خورید و چه می نوشید و در چه وقت, کار دارد. ولی این خدا در همه مذاهب یکی نیست.
با این وجود ما می دانیم هیچ مذهبی دنبال ساختن انسان اخلاقی نیست. یک فرد بی اعتقاد می تواند راستگو باشد, یک مسلمان می تواند قداست مسیح را انکار کند و همچنان فرد مفیدی برای جامعه اش باشد. حیوان ها که خیلی از انسان ساده ترند از کد های اخلاقی پیروی می کنند. چرا ما همین کار را نکنیم؟ انسان برای اخلاق زیستن نیازی به وساطت الهی ندارد.
ما برای نفع خودمان باید خودمان را حفظ کنیم. در این راستا و اجتناب از ساخت آینده ای که در آن تنها, جدا شده و بی پناه هستیم باید در جهت نفع جامعه مان کار کنیم. شادی ما به عشق, دوستی, و جامعه نیازمند است. برای درک این, نیازی به استوره و داستان نداریم فقط باید رنج را درک کنیم. ما دنبال کاهش رنج خودمان هستیم و رنج ما بسته به رنج جامعه مان است. بنا براین سلامت جامعه مان باید برای ما مهم باشد.
یکی از دستور های خدا این بود که نامش را بی مناسبت به زبان نیاوریم. این یعنی به نام او وارد جنگ نشویم ویا از نام او برای سود جویی شخصی استفاده نکنیم. با این حال امروزه می بینیم پیروان مذاهب ادعا می کنند که نظر خدا را در نابسامانی های اجتماعی می دانند. بیش از کمک به پیش بردن انسانیت, اعتقاد های مذهبی مردم را به توهم حل مسایلی انداخته که می بایست در قالب غیر مذهبی بررسی گردند.