ناصر الدین شاه سه بار به اروپا رفت. او علاقه وافری به خاطره نویسی داشت که به شکل سه سفرنامه از خود به جا گذاشت. یکی از ویژگی های تجدد، درک ضرورت ضبط و حفظ احوال زندگی روزمره است. تجدد حوزه آنچه را “تاریخی” و “مهم” است، دگرگون می کند. هرآنچه در زندگی اجتماعی می گذرد اهمیتی تاریخی پیدا می کند و حفظ و ضبطش ضروری انگاشته می شود. خاطره نویسی، به عنوان روایت مکتوب فردگرایانه از زندگی، اهمیتی نو می یابد. به عبارت دیگر، گرایش ناصرالدین شاه به درج و حفظ خاطرات و سفرنامه از جنس گامهای ملازم تجدد است.
اما یکی از اسباب تجدد، گذار از نظم مذهبی و به سمت انتظام سیاسی – قانونی و عقلانی است. به عبارت دیگر، با گسترش جریان عرفی شدن، ملاحظات عقلی و قانونی بیش از ملازمات آسمانی و رای استبدادی یا بخت و ستاره، هادی تصمیمات و تحولات اجتماعی و انسانی به شمار می رود. ناصرالدین شاه از سویی دلبسته سنت متجدد خاطره نویسی و از سویی سخت در بند احکام سعد و نحس آسمانی بود. همنشینی این سویه های متناقض و پیچیدگی های تاریخی تجربه تجدد را در ایران به خصوص در حول و حوش سفر اول شاه به فرنگ ملاحظه می توان کرد.
سپهسالار و دیگر متجددان دربار ناصری می خواستند شاه را به فرنگ ببرند تا شاید او از پیشرفتهای آن جا عبرتی بگیرد. روش سیاست خود را دگرگون کند و راه را بر تجدد و دموکراسی نبندد.
از سویی دیگر، دولتهای غربی هریک سودای بسط و تحکیم قدرت سیاسی خود را داشتند. کافی ست به یاد بیاوریم که ناصرالدین شاه در طول سلطنتش هشتاد و سه هزار قرارداد تجاری و سیاسی امضاء کرد. شاه در ظاهر میل به خوش گذرانی داشت. غرضش نه تلمذ که تلذذ بود. در عین حال می خواست آن گوشه هایی از تجدد را که به نفع مالی و سیاسی شخص شاه است به ایران بیاورد و سویه های خطرناک آن را یا از بیخ براندازد یا خنثی کند.
نکته مهم دیگری که درباره سفرنامه به چشم می خورد زبان آنها است. هرچه در متن به پایان سفرها نزدیکتر می شویم، شمار کلمات خارجی مستعمل در متن هم به تدریج فزونی می گیرد. ناصرالدین شاه به زبانهای خارجی، به خصوص فرانسه، دلبستگی فراوان داشت. در زمان او جلد اول فرهنگ فارسی – فرانسه تدوین شد. ولی اگر بپذیریم که فارسی از ارکان استقلال فرهنگی ایران است، آن گاه تحول زبانی سفرنامه ها نشان بارز زوال سقوط فرهنگی ایران در آن زمان است. وقتی شاه مملکتی کاربرد واژه های فرنگی را وسیله ای برای تظاهر به فضل می داند، آن گاه سلطه فرهنگی فرنگ کاری ست تحقق یافته. زبان پریشی از عوارض پریشندگی سیاسی – روانی ست و پریشندگی سیاسی – روانی از ملازمات استعمارزدگی است.
در طول سفرنامه ها شاه بارها هنگام توصیف طبیعت اروپا آن جا را به “بهشت” تشبیه می کند. حتی گدایان اروپا از گداهای وطنی بهترند. “گداهای فرنگستان عوض گدایی ساز می زنند. و سوال نمی کنند”! اما اندکی آشنایی با تاریخ اجتماعی اروپا در دهه های پایانی قرن 19 نشان می دهد که هم فلاکت در آن زمان فراوان بود و هم گدای سمج.
ملکه ویکتوریا، برخلاف رسوم رایج به استقبال شاه نرفت. ولی شاه در متن سفرنامه می نویسد: الحق کمال مهربانی و دوستی را پادشاه از اول ورود به خاک انگلیس الی امروز نسبت به ما به عمل آورده اند. در عین حال باید توجه کرد که در تمام طول این بخش، به جز یک مورد، شاه ذکری از این واقعیت نمی کند که حاکم انگلستان در آن زمان یک زن بود!
هرچه شاه بیشتر مرعوب فرنگ می شد، طبیعت و مردم ایران را بیشتر به دیده تحقیر می نگریست.
تجدد باعث عمومی شدن سیاست شد. در قرون وسطی (و جوامع سنتی)، سیاست عرصه خصوصی نجبااست و زندگی خصوصی عوام، عرصه مداخله دولت است. تجدد، سیاست را به عرصه عمومی می کشاند و مردم را، دست کم در سطح نظری، اختیار دار امور سیاسی می کند. در عوض زندگی خصوصی مردم را خلوتی مقدس و خدشه ناپذیر می داند و دولت را از مداخله در آن باز می دارد. ناصرالدین شاه که در وصف باغها، باله ها، اغذیه و زنان یدی طولا داشت، به ندرت از بده بستانهای سیاسی این سه سفر یاد می کند و تنها اشاره می کند: صحبتهای خوبی شد! یعنی، فضولی در کار سیاست موقوف. و یک با نیز در وصف دموکراسی سویس می گوید: این روزنامه گنجایش شرح قانونی حکمرانی و جزئیات دولت سویس را ندارد و بیش از این هم لازم نیست.
توصیف ناصرالدین شاه از آ زادی در پروس چنین است: آمدیم پایین توی اطاق نشستیم. امپراطور هم آمد، صاحب منصبها همه راه می رفتند، می نشستند، آزادی بود، یکی ایستاده بود کونش را به امپراطور کرده سیگار می کشید، یکی کونش را به ما کرده بود.هرکدام یک حالت آزادی داشتند.
چون به اعتبار متن سفرنامه ها فکر و ذکر شاه در این سفرها بیشتر عشرت طلبی بود، و چون خزانه مملکت را به این بهانه خالی می کردند که سفرها برای شناخت “شاهراه ترقی” ضروری است، شاه سرانجام ادعا می کند که انگار راز موفقیت فرنگی ها را کشف کرده می گوید: با وزیر خارجه هلند آشنا شدم. تمام این فرنگی ها معلوم شد لوطی و جنده باز هستند. متصل وزیر خارجه به این زنها نگاه می کرد. این بنیه که این فرنگی ها دارند به همین واسطه است که متصل در عیش هستند.
ناگفته پیداست که تجددی که زیر نگین این گونه سلاطین به ایران آمد نه گامی در شاهراه بزرگ ترقی که روایت و تجربه ای مسخ ومثله شده بود. اما از سویی دیگر، اگر عیش و عشرت را به راستی راز موفقیت بدانیم، سفرهای شاه به فرنگ بی شک پر از موفقیت بود، چون سلطان صاحبقران بارها می فرماید: الحمد الله تعالی بسیار خوش گذشت.!
گزیده از کتاب تجدد و تجدد ستیزی در ایران اثر دکتر عباس میلانی
یک پاسخ به “ناصرالدین شاه و تجدد”
با درود
… هر چند منکر چنین سفرهایی نمی توان شد که انچنان باید و شاید نتوانست مابین مدرنیته و سنت توازنی ایجاد نماید اما انجایی که شاه شهید !روز زیارت شاه عبدالعظیم خواست بدون تشریفات و مانند افراد عادی زیارت نماید و گلوله میرزا رضا نصیب اش شد از چه مکتبی مایه میگیرد؟ کمی برایم پرسش برانگیز است بو یژه انجایی که به ملتزمین رکاب می گوید برای افراد عادی دردسر ایجاد نکنید از باب زیارت من…
شاد زی