تفاوت میان فکر و عقیده


مشاهده در یوتیوب:

فکر یعنی فعالیت آگاهانه ی ذهن برای یافتن چیزی.
عقیده به معنی قبول کردن یک فکر است به عنوان یک واقعیت و حقیقت.
این دو واژه بر خلاف اذهان عمومی با هم متفاوت هستند و توجه نکردن به تفاوت آن باعث مشکلات بسیار بزرگی در جهان شده و می شود.

در حقیقت یک فکر موقعی تبدیل به یک عقیده می شود که از قدرت گسستن من از آن فکر بکاهد و هرچه اعتقاد قوی تر باشد گسستن از آن سخت تر می شود.
آزادی، در فعالیت آگاهانه ی فکر است. و یا به زبانی دیگر آزادی، حرکت از فکری به فکری دیگر است .
نه به این معنا که انسان، بی عقیده و بدون ایدئولوژی زندگی کند اما متوقف شدن در یک عقیده و ایدئولوژی و قبول آن به عنوان حقیقت بر ضد واقعیت آزادیست.
فکر باید برای تغییر به فکری دیگر آزاد باشد. آزادی تفکر باعث رشد، روییدن و فراتر رفتن جوامع در جنبه های مختلف انسانی ، فلسفی ، ایدئولوژی ، جامعه شناسی و روانشناسی و علمی شده است.
آزادی در آفریدن یا پذیرفتن یک فکر و یا نفی همان فکر در صورت لزوم است.

آزادی بدون فکرو فلسفه بی معنا و توخالیست. یک انسان بی فکر، یک انسان آزاد نیست، انسانی است که در بند عقیده ای بخصوص اسیر گشته است.
تفکر در شکل دادن به یک فکر تحقق می یابد. این فکر را باید پرستاری کرد، پرورش داد، نیرومند ساخت و گسترد. تفکر یعنی پرواز از یک فکر به فکری دیگرو صاحب فکر نگران نقد شدن فکرش نیست چون وابستگی به فکرش ندارد و می تواند از هر سو به آن نگاه کند و از انتقاد به عنوان سکویی برای تفکرات جدید استفاده نماید.

انسانی که قدرت گسستن از یک فکر را از دست داده است دیگر آزاد نیست. هر چند که برای تسلی خود اشعار حماسی بخواند و برای دیگران از آزادی سخنوری کند.
کسی که تصور کند که صاحب حقیقت مطلق است و به حقیقتی برتر دست یافته ، در واقع زندانی یک عقیده شده است.
عقیده یک وابستگی جدایی ناپذیر می خواهد یک تفکر مسخ شده و برای همین است که عقیده را بدون اضطراب ، درد ، احساس بحران ، و یا حتی فریب خوردگی نمی توان ترک کرد.

کوچکترین تغییر در عقیده و یا انتقاد از معتقد این احساس را در او ایجاد می کند که کوهها به حرکت می افتد و یا زلزله و قیامتی بر پا شده است و زمین و زمان شکاف بر می دارد . این احساسات از آنجایی ناشی می شود که آن فکر و عقیده با من یکی شده است و من دیگر صاحب فکر نخواهم بود بلکه با عقیده ی خود یکی شده ام. هر چه اعتقاد به عقیده محکم تر شنیدن انتقاد از آن دردناک تر است.

این است که یک معتقد تصمیم می گیرد که انتقام درد و عذابش را از منتقد بگیرد.

هر چه معتقد قدرت بیشتری داشته باشد حساسیت بیشتری به انتقاد نشان می دهد. آنهایی که از قدرت کمتری برخوردار هستند با نادیده گرفتن فرد، پرخاش کردن، و لعن و نفرین کردن انتقام می گیرند اما هرچه قوی تر باشند و در موضع قدرت از زور ، فشار، زندانی کردن ،شکنجه و یا حتی کشتن منتقد درد خود را آرام میکنند و این امر را بدیهی و عادی می دانند و خود را صاحب حق می نامند. و این همه آزادی را زیر سوال می برد.
داستان گالیله یکی از داستانهای عبرت آموز در پافشاری کورکورانه به پای یک عقیده است
در سال ۱۶۱۰ انتشار یافته‌های علمی وی در تأیید نظر کوپرنیک مبنی بر ثابت نبودن زمین و گردش آن به دور خورشید باعث شد تا وی از سوی کلیسا مورد بازجویی و تفتیش عقاید قرار گیرد. این نظریه با نظریات ارسطو‌ی یونانی که کلیسا حامی‌اش بود همخوانی نداشت. کلیسا این مرد را در انتخاب یکی از راه‌های سوختن در آتش یا امضای توبه نامه‌ای به این مضمون آزاد گذاشت:
در هفتادمین سال زندگی‌ام در مقابل شما اربابان دین و دنیا به زانو درآمده‌ام و در حالی که کتاب مقدس را در آغوش می‌فشارم اعلام می‌کنم که ادعایم مبنی بر چرخش زمین به گرد خورشید ناشی از مستی بوده و سراسر اشتباه و دروغ است.
او این توبه نامهٔ وهن آمیز را امضا کرد و شش سال بعد هم رسماً از دانشگاه و تدریس علم نجوم اخراج شد و تا سال‌ها بعد مجبور بود مرتباً جهت اعلام وفاداری خود به نظریهٔ مرکزیت زمین در کلیسا حضور یابد.
اگر امروز ما باور به گردش زمین به دور خورشید داریم به این خاطر است که فردی شجاعانه یک عقیده را با تفکر و تحقیق به پرسش کشیده ، و به حقیقتی بالاتر و بهتر دست یافته است.

وقتی عقیده با فرد یکی شود وجود فرد در وجود عقیده عینیت پیدا می کند و دیگر نمی تواند از آن جدا شود و قدرت آزاد شدن از آن را ندارد.

برای همین است که همه ی دینها ادعا می کنند که ایدئولوژی ما حقیقت محض است و آزادی فقط در حقیقت ماست و نه از حقیقت ما به حقیقتی دیگر. ورای حقیقت ما نه آزادی وجود دارد ونه حقیقتی بهتر. زیرا اگر آزادی وجود داشته باشد پس باید آزادی از یک فکر به فکری دیگر هم وجود داشته باشد. آزادی تا جایی وجود دارد که هر کسی به حقیقت ما برسد اما برای فراتر از آن آزادی وجود نخواهد داشت.

آیا یک حقیقت دینی اجازه می دهد که از حقیقت دینی آنها سوال شود؟ شاید برای همین است که معتقدان به یک عقیده و یا دین برای گریز از عذاب مشکلات ایجاد شده از عقیده اشان در صدد اصلاح دین خود بر می آیند و هر روز به آن شاخ و برگ های بیشتری می دهند و شاخه های متعددی از یک دین ساخته می شود.

این همه برای این نیست که انسانها نمی توانند صاحب عقیده باشند اما حکومت هایی که عقیدتی هستند امکانی برای نقد شدن به افراد آن جامعه نخواهند داد هر حقیقتی باید آزادی آن را داشته باشد که از عقیده به فکر استحاله کند. زیربنای داشتن صلح جهانی، داشتن افکار آزاد و اندیشه های نو آور است که باعث رشد و حفظ انسان، جهان و زمین می شود. اگر به بقای زمین و موجودات روی آن اهمیت می دهیم باید در راه آزادی فکر به یکدیگر یاری برسانیم.

برگرفته از مژده به آنان که بهترین سخن را می گویند منوچهر جمالی https://jamali.info

دانلود فایل کم حجم:


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *