معیارهای فرهنگی چگونه پدید آمده و تکامل می یابند؟
چرا بدون تکامل فرهنگی نمی توان به دموکراسی رسید؟
چرا کشورهای مترقی مانع بی بند و باری نمی شوند؟
چرا جوامعی که در جنگ، قحطی و فقر به سر می برند سنتی ترند؟
این ویدیو به سوالهای بالا پاسخ خواهد داد و امیدواریم تا انتهای آن همراه ما باشید.
مقدمه
این متن برگرفته از کتاب تکامل فرهنگی یا Cultural Evolution
نوشته رونالد اینگلهارت است که توسط گروه بادبادک ترجمه و تهیه شده.
https://www.youtube.com/channel/UCDRYeWOeYa7sDwqnVN6nG-A
کتاب فوق نتیجه مطالعات آماری از نظرسنجی جهانی ارزشها است.
نظرسنجی جهانی ارزشها یا World Values Survey از سال ۱۹۸۱ شروع شد، و دهها پژوهشگر در چهل سال اخیر به طور مستمر بر روی بیش از صد کشور کار کرده اند
این پژوهشها نقش کلیدیِ ارزشهای جامعه مانند:
اقتصاد، مذهب ، سیاست، خانواده ،هویتِ ملی، شادی، دموکراسی ، اقلیت های نژادی، محیطِ زیست و تاثیر این عوامل بر یکدیگر را بررسی می کنند.
این آمار مبنای مطالعات هزاران تحقیق دیگر در سراسر دنیا قرار گرفته است.
برای مثال پژوهشگران از این آمار برای درک:
- جنگ های ۱۹۹۰ یوگسلاوی
- نسل کشی ۱۹۹۴ رواندا
- آشوبهای ۲۰۰۵ فرانسه
- و بهار عربی استفاده کرده اند.
گزارش فوریه ۲۰۲۱ این موسسه به تاثیرات اپیدمی ویروس کرونا بر ارزشها ، احساسات و اقتصاد پرداخته است.
فرهنگ
معیارهای فرهنگی چگونه پدید آمده و تکامل می یابند؟
عوامل مختلفی فرهنگ و رسوم ما را شکل می دهند. مثلا از لحاظ جغرافیایی مناطق ساحلی رژیم غذاییِ دریایی دارند. از لحاظ تاریخی هم روش زندگی امروز ما بسیار متاثر از شرایط امروز ماست که با بیست سال گذشته قابل مقایسه نیست.
همچنین از بدو پیدایش انسان حفظ بقا یا Survival در اولویت بوده و نحوه زندگی جوامع را شکل داده است. معمولا این ارزشها به آرامی و در طول چند نسل تغییر می کنند.
برای کسی که در زمان جنگ یا قحطی بزرگ شده ، ممکن است پایبندی به بسیاری از معیارهای اخلاقی اولویت نداشته باشد چون بقای آنان در خطر است. این افراد دید متفاوتی به جهان دارند.
همچنین این تاثیرات روانی بر عقیده ی فردی آنها درمورد مفاهیمی چون: دموکراسی، حقوق اقلیت های جنسی، و مذهب خود را نشان خواهد داد.
و حتی اگر آنها را به جامعه ایی مدرن که تمام نیازهایشان را برآورده می کند، منتقل کنید، مدتی طول خواهد کشید تا از این ترس روانی فاصله بگیرند.
در مقابل، کسانی که در جوامع مرفه و در زمان صلح رشد می کنند تمایلات بیشتری به ایده آل ها دارند و کمتر نگران هستند.
آنها:
- دنیا را کمتر سیاه و سفید می بینند
- احساس نیاز کمتری به قوانین سختگیرانه دارند
- و پذیرش بهتری نسبت به اقوام، اعتقادات ، و فرهنگ های دیگر نشان می دهند
آمار نشان می دهند که بقا و حفظ موجودیت، تاثیر مستقیم بر بینش افراد و ارزشهای یک فرد و جامعه دارد.
بیشتر مردم به عقایدشان همانند حقیقتی اجتناب ناپذیر و غیر قابل انکار نگاه می کنند. و این آمار به ما کمک می کند تا بفهمیم که چهل درصد مردم جهان که در فقر کامل زندگی می کنند چاره ایی به جز این ندارند که به ارزشهای بقا چنگ بزنند.
تغییرات جوامع
فرهنگ امروز جامعه ی ما عموما توسط نسلهای قبلی و جوانان دیروز تنظیم شده ولی آنان در مقابل تغییرات مقاومت کرده و از آن استقبال نمی کنند.
تغییر یک جامعه نیاز به تلاش بی وقفه ، آگاهی رسانی، گفتگو، صبوری و تحمل شنیدن حرف مخالف دارد.
برای توضیح تغییرات فرهنگی جوامع مدرن اگر به تاریخ معاصر این کشورها توجه کنیم ، در می یابیم که تا چند دهه ی پیش:
آزادی بیان، تساوی زن و مرد، حقوق اقلیت های قومی ، مذهبی و جنسی رعایت نمی شده است و این مفاهیم به تازگی وارد این فرهنگ ها شده اند.
آمارها نشان می دهند که هر فرهنگی بنا به اقتضای زمان و مکان خود به آرامی در هر کدام از این موارد در حال رشد و تعالی است.
با وجود این که تمام کشورهای صنعتی در طول پنجاه سال اخیر سکولارتر شده اند اما امروزه جهان، بیشترین جمعیت سنتی نگر را دارد.
چرا؟
چون سکولاریزه شدن تاثیر منفی بر زاد و ولد دارد. عملا تمام کشورهای سکولار زادو ولدی کمتر از مرگ و میر دارند. در حالیکه جوامع با تمایل مذهبی – سنتی، زاد و ولدی دو – سه برابر مرگ و میر را نشان می دهند.
برای مثال تغییرات فرهنگی جوامع توسعه یافته در زمینه برابری جنسی و پذیرش تراجنسی ها را در نظر بگیرید
این تغییرات به واسطه ی جایگزینی نسل قدیمی تر با نسل جوان به آرامی به سمت تحمل تراجنسی ها و حمایت بیشتر از برابری جنسی به وجود آمد.
سپس این تغییر به مرحله ایی رسید که نُرم جدید حاکم شد.
نهایتا قانون گذاران و سازمان ها مواضع خود را عوض کردند و از آنچه که قبلا مخالفت می کردند حمایت نمودند.
در این زمان تغییرات شتاب گرفت و با سرعت زیادی نسبت به آنچه که قبلا با جایگزینی نسلها رخ میداد، تغییر پیدا کرد.
در سال ۲۰۱۵ اکثریت دادگاه عالی آمریکا و حتی قاضی های سالخورده تر که می خواستند در سمت بهتر تاریخ ثبت شوند، حامی ازدواج همجنسگراها شدند.
این تغییر فمینیزه شدنِ نُرمهای فرهنگی در جوامع توسعه یافته، همچنین باعث کاهش نرخ خشونت و کاهش علاقه به جنگ برای کشور شد.
اقتدارگرایی
نگه داشتن یک جامعه در شرایط اضطراری و خطر که بقا اولویت باشد به پرورش افکار اقتدارگرایانه و سنتی منجر می شود. در این جامعه مردم انتخاب فردی مقتدر را برای:
کنترل ، عبور از بحران و حفظ بقای جامعه بر دموکراسی ترجیح می دهند. استراتژی ی که میتوان آن را عکس العمل اقتدارگرایی نامید.
در این جوامع:
- قوانین، غیر منعطف و سختگیرانه است
- خط قرمزها به دقت مشخص می شوند
- در همه امور سفیدی و سیاهی وجود دارد
- تمایل کمی برای آزادی بیان دیده می شود
- و از مردم انتظار تبعیت کامل می رود
زیرا باور بر این است که این اقتدار است که آنها را زنده نگاه می دارد.
در ناامنی واقعی یا ساختگی، جوامع با کمال میل به اقتدار تن می دهند تا زنده بمانند.
جامعه ایی که احساس تهدید کند به ملی گرایی گرایش پیدا می کند و برای رهایی به سمت دیکتاتوری می رود. حکومت های دیکتاتوری از این دست آویز و حیله برای طولانی تر کردن و استمرار حکومت خود استفاده می کنند.
ناکامی اقتصادی در این فرایند بسیار تاثیر گذار است حتی اگر جامعه ایی از سنت و باورهای مذهبی عبور کرده باشد، شکست اقتصادی باعث پسرفت فرهنگی می شود. برای مثال می توان به روی کار آمدن نازیسم ، برگزیت و ترامپیسم بعد از رکودهای اقتصادی اشاره کرد.
واردات دموکراسی
فرهنگی که رشد نکرده و در مرحله ی بقاست، نیازمند دیکتاتوری خشن است و با برداشتن زودهنگام دیکتاتور، جامعه به سمت چند پارچگی، قبیله گرایی و هرج و مرج پیش می رود. دقیقا مثل برداشتن صدام و ظهور داعش. به همین دلیل با برداشتن صدام ، عراق به دموکراسی ایده آل خود نرسید.
ممکن است که شما بتوانید صدام را سرنگون کنید اما نمی توانید نظام ارزشی نهفته در اذهان عراقی های سنتی و متدین را تغییر دهید.
انقلاب کبیر فرانسه (۱۷۹۹–۱۷۸۹) دورهای از دگرگونیهای اجتماعی – سیاسی در تاریخ سیاسی فرانسه به دست ملت فرانسه بود. این انقلاب پس از فراز و نشیبهای بسیار، منجر به تغییر نظام سلطنتی به جمهوری دموکراتیکی فرانسه و ایجاد لائیسیته شد.
پس از انقلاب فرانسه در ساختار اجتماعی، روشنفکران و حکومتی فرانسه، که پیش از آن سلطنتی با امتیازات فئودالی برای طبقه اشراف بود، تغییرات بنیادی در ابتدا به صورت امپراتوری دیکتاتوری نظامی و سپس در شکلهای مبتنی بر:
- اصول امپریالیسم
- جدایی دین از سیاست
- سرمایهداری
- روشنگری
- ملیگرایی دموکراتیک
- در کنار حقوق شهروندی پدید آمد.
این تجربه ها نشان می دهند که مردم جامعه باید خودشان به هم کمک کنند تا به رشد ارزشهای فرهنگی لازم برسند
مذهب
کسانی که در کودکی و نوجوانی تجربه جنگ یا قحطی داشته اند، در بزرگسالی تمایل بیشتری به مذهب و سنت نشان می دهند.
به همین شکل جوامعی که احساس خطر کنند ، در مقایسه با جوامع امن، تمایل بیشتری به مذهب و سنت پیدا می کنند.
چرا؟
زیرا مذهب و سنت:
- بهترین چتر حمایتی برای پوشش دهنده گان خود است
- به افراد و قومهای پراکنده هویتی متحد می دهد.
- با ارائه دادن کدهای اخلاقی کمک به نگهداشتن و بقای جامعه می کند.
- تقدس دادن به اعتقادات ثابت و انزجار از تفکرات نو باعث بقا می شود.
- می تواند اذهان را در کنترل خود نگه دارد.
- ایجاد آرامش روحی و روانی در بین افراد جامعه می کند.
- و بدون مذهب ایجاد توافق برای درستی ها و نادرستی ها بسیار سخت می شود.
در جوامعی که در مرحله ی حفظ بقا هستند، زنان برای برابری حقوق خود تلاشی نمی کنند و یا حتی ممکن است نابرابری ها را توجیه کنند.
در مقابل وقتی جامعه ایی از خطر عبور می کند، نیازهای بالا اولویت خود را از دست می دهند و افراد جامعه می توانند به نیازهای فردی خود فکر کنند.
اقتصاد
احساس ناامنی در دوران کودکی باعث جاذبه و اولویت دادن به اهداف و ارزشهای مادی در بزرگسالی می شود.
همچنین ،جوامعی که درآمد کمتری دارند سنتی تر هستند.
چرا درآمد کمتر، ما و جامعه مان را سنتی تر می کند؟
چون به طور سنتی:
- فرزندان سرمایه بوده و نقش تامین اجتماعی را برای خانواده دارند
- ازدواج و کانون خانواده برای تولید سرمایه انسانی بسیار مهم است
- زنان فقط باید به وظیفه ی فرزند آوری و نگهداری از کودکان بپردازند
- مردان نان آور بوده و به همین دلیل حقوق بیشتری دارند
جامعه ایی که از لحاظ اقتصادی و امنیتی رنج می برد کمتر نگران برابری حقوق زن و مرد ، حقوق اقلیتها، دموکراسی، تحصیل، محیط زیست، دگر دوستی، خوشبختی و شادی افراد است.
ولی این اولویت ها و حساسیت به آنها در جوامع مرفه که از تامین اجتماعی برخوردارند بهم می خورند. کنار گذاشتن این مفاهیم تنها در جامعه ایی امکان دارد که از فضای نگرانی برای حفظ بقای خود عبور کرده باشد.
برای مثال رشد اقتصادیِ بعد از جنگ جهانی دومِ کشورهای غرب اروپا ، آمریکای شمالی ، ژاپن ، و استرالیا پدید آورنده ی: رفاه ، تامین اجتماعی و بهزیستی بود که ضمانت می کرد کسی از گرسنگی نمیرد.
فقدان جنگ بین قدرت های بزرگ هم باعث رشد فرهنگی و در نتیجه باعث تغییرات در دیدگاه هایی نظیر برابری جنسی و گسترش دموکراسی شد و همچنین به زنان، شغلهای بالاتر سیاسی ، اقتصادی و آکادمیک واگذار گردید. اگرچه ریشه ی این تغییرات از پنجاه سال پیش شروع شد اما سرعت گرفتن وسازمانی شدن آنها به تازگی تحقق یافته است. براساس این شواهد تغییرات سازمانی در پی تغییرات فرهنگی بوجود آمده اند.
آموزش و پرورش
وقتی جامعه ایی از نیازهای ابتدایی عبور می کند توجه به پرورش کودک از سخت کوشی به پرورش رویاها ، استعدادهای فردی ، انعطاف و دیگر دوستی سوق پیدا می کند.
برای مثال: کدام یک از این دو عامل در آموزش فرزندتان اهمیت بالاتری دارد:
سخت کوشی و یا
رویاهای شخصی؟
در کشورهای در حال توسعه سخت کوشی کودکان برای بقا اهمیت بالاتری دارد. برای مثال : در هند و چین سخت کوشی کودکان برای تحصیل و رسیدن به مقاطع پزشکی، وکالت و مهندسی در اولویت قرار دارد. در این جوامع بقا تنها در این شغل ها خلاصه می شود و اگر کودکی به فلسفه و هنر و شعر علاقه داشته باشد از حمایت والدین برخوردار نیست.
گرچه این کشورها در حال حاضر ممکن است که از سطح بقا عبور کرده باشند، اما از نظر روانی در وجود والدینی که کودکی خود را در سختی گذرانده اند این تفکر هنوز در اولویت بالایی قرار دارد.
با توجه به آمار چهل سال اخیر به وضوح می توان جهت حرکت فرهنگهای مختلف را پیش بینی کرد.
بیشترین جهش از ارزشهای مرحله ی بقا در جوامعی که رشد صنعتی خوبی داشته اند اتفاق افتاده است، و بالعکس جوامعی که صنعتی نشده اند در مرحله ی بقا جا مانده اند.
فردگرایی
فرد گرایی از نیازهای اولیه ی بقا نیست بلکه بستگی به پیشرفتگی جامعه دارد. مدرنیزه شدن راه را به سمت فرد گرایی بیشتر و اهمیت دادن بیشتر به اختیار فردی و ضعیف کردن نرم های سنتی هموار می کند.
زیرا:
- جوامع علمی نیاز به افراد تحصیل کرده ی بیشتری دارند
- افراد تحصیل کرده به طور طبیعی علاقه ی بیشتری به ابراز وجود دارند.
- جامعه مدرن به افراد خلاق نیاز دارد که موجب رونق تولید فکر، هنر و صنعت بشوند و افراد خلاق بنا به تعریف، نرم ها را دنبال نمی کنند.
- در جامعه مدرن عموم افراد از نیازهای اولیه ی هرم مازلو برخوردارند و به دنبال برآوردن سطوح بالاتر نیاز های خود می باشند
- امنیت و ترقی، فضا را برای تحمل و دگر اندیشی و حتی هدفهای شخصی باز می کند
در مقابل، در جوامعی که افراد تحصیل کرده ی کمتری دارند نیاز به اعمال زور بیشتر می شود زیرا آنان قدرت تحلیل ، گفتگو و تعامل کمتری دارند و این جوامع به خودی خود نیاز به یک دیکتاتور را طلب می کنند
شادی
تا چندی پیش عقیده بر این بود که شادی حول یک نقطه ی ثابت که عمدتا از ژنتیک انسان نشات گرفته چرخ می خورد. بنابراین عقیده، شادی چه در سطح شخصی و چه در سطح اجتماعی آن قابل افزایش نمی باشد.
ولی چنانچه آمار جهانی نشان می دهند، از سال ۱۹۸۱ تا ۲۰۱۱ سطح شادی ۵۲ کشور از ۶۲ کشور بررسی شده، بالاتر رفته است.
در طول همین مدت رضایت از زندگی در چهل کشور افزایش یافته است.
دلیل این افزایش شادی چیست ؟
سطحی که یک جامعه آزادی انتخاب را مجاز میداند تاثیر زیادی بر شادی دارد. در سه دهه ی بعد از ۱۹۸۱ توسعه ی اقتصادی، دموکراتیزه شدن و افزایش تحمل اجتماعی به طوری افزایش یافت که مردم بیشتر کشورها در اقتصاد ، سیاست و زندگی اجتماعی انتخابهای بیشتری داشتند که باعث افزایش سطح شادیشان شد. به نظر می رسد که تغییراز ارزشهای حفظ بقا به ارزشهای خود ابراز گرایی تاثیر بزرگی بر شادی و رضایت از زندگی افراد دارد.
بر اساس آمار، کسانی که به ارزشهای حفظ بقا اهمیت می دهند به طور قابل توجهی نا شادتر هستند.
خود ابرازگری Self Expression
فرهنگی که به این رشد برسد که تک تک اعضا آن بتوانند به راحتی ابراز وجود کنند دموکراسی را خواهند ساخت و نه برعکس.
این نشان می دهد که :
اگر شما برای مثال نگران دموکراسی در خاورمیانه هستید ، باید کمک کنید که ارزشهای خود ابرازگری گسترش یابند و دموکراسی به طور طبیعی شکوفا خواهد شد. ولی اگر بخواهید با زور دموکراسی برقرار سازید ، به نتیجه نخواهید رسید زیرا ارزشهای جامعه تغییر نکرده است.
و به همین دلیل جنگ و زور نمی توانند باعث رشد شوند. شما نمی توانید با زور به کودک ریاضی و فلسفه بیاموزید. بلکه باید علاقه به ارزشهای یادگیری را در او ایجاد کنید.
برای بوجود آمدن ارزشهای خود ابرازگری به سازمانهای دموکراتیک نیازی نیست.
تغییر نُرمهای خود ابرازگری قبل از دهه ۱۹۹۰ در فرایند آرام جایگزینی نسلها اتفاق می افتاد، چه در کشورهای دموکراتیک و چه در کشورهای اقتدارگرا.
ولی وقتی که خطر تهدیدات جنگی شوروی از بین رفت کشورهایی که سطح بالاتری از خودابرازگری داشتند به سرعت به دموکراسی گراییدند.
سخن آخر
علاقه ی به دموکراسی روندی جهانی و ایده آل هر کشوری است و مختص غرب نیست.
دموکراسی در کشورهای توسعه یافته که از نیازهای اولیه ی هرم مازلو عبور کرده اند بهتر به بروز رسیده است.
هر چه جامعه بیشتر رشد کند نیاز به دانش هم بیشتر می شود و امکان ساخت و سازهای بهتر و بیشتری فراهم می شود. و این چرخه ادامه پیدا می کند و دموکراسی هم رشد می کند و خود ابرازگری هم بیشتر و بیشتر می شود.
انتظارِ داشتنِ جامعه ایی مترقی ، امن و شاد اما با نگرش های سنتی که افراد خارج از نرم را در آغوش خود نگیرد، تناقضی بیش نیست. ما نیاز به پذیرش درونی ی نواندیشان، دگراندیشان و نرم های متفاوت از بینش خود داریم و حل این تناقض با اعمال زور منجر به تولید افراد دو چهره ایی و یا فرار مغزها خواهد شد.
لطفا در جهت بالا بردن ارزشها و فرهنگ خوبمان این مطلب را به اشتراک بگذارید.
لینک کم حجم ویدیو