در لبنان آدم احساس امنيت ميكند. هيچ وقت نگران اين نيست كه مبادا كسي جيبش را بزند، مبادا كسي سرش كلاه بگذارد، مبادا كسي بقيهي پولش را پس ندهد و …
يك نوع درستكاري در رفتار همهي مردم به چشم ميخورد كه آدم را شيفتهي خود ميكند. يك روز كه ميخواستم از بيروت به شهر ديگري بروم با يك راننده تاكسي سر پرداخت 7000 لير (هر لير لبنان تقريبا 6 ريال ماست) توافق كرديم. اما قراري نگذاشتيم كه او مسافر ديگري بزند يا نه. ميانهي راه يك زن و شوهر لبناني هم سوار تاكسي شدند. وقتي به مقصد رسيديم، من هفت هزار لير شمردم و به او دادم. راننده پولها را شمرد و دو هزارتاي آن را برگرداند و گفت چون توي راه دو تا مسافر زده پنج هزارتا كافي است. ياد يكي از دوستان اينترنتيام افتادم كه نروژي بود و سال پيش آمد ايران. يك روز كه همراهش نبودم از كريمخان سوار تاكسي شده بود و رانندهي درستكار ايراني براي رساندن او تا ميدان فردوسي، ده دلار او را تيغ زده بود.
حتي يك روز در يك فروشگاه بزرگ لباس كه مردم براي پرو لباس پشت در اتاق پرو صف ميكشيدند، كولهپشتيام را كه كيف پول و دوربين و كلي خرت و پرت در آن بود، در اتاق پرو جا گذاشتم و تازه يك ساعت بعد فهميدم كه كولهام نيست. وقتي هراسان به اتاق پرو رفتم، ديدم كه كوله و دوربين و بقيهي چيزها با آرامش تمام يله دادهاند به آينهي اتاق پرو و هيچ كس هم كاري به كارشان نداشته است.
برگرفته از كتاب مارك و پلو (مجموعهاي از سفرنامهها و عكسهاي منصور ضابطيان) سال چاپ: 1389ـ انتشارات مثلث
یک پاسخ به “لبنان / بيروت”
آرزویم این است که روزی در همه جای دنیا مردم در امنیت و با صلح درون زندگی کنند درست مثل مردم لبنان.