هم خوبی وهم خوشی


خلاصه متن را می توانید در ویدیوی زیر ببینید


نخست به دو واقعیت از و اقعیتهای عالم انسانی توجه کنیم
i 1_ هرانسانی ، هرکه باشد ، خود دوست است وچون خودش را دوست دارد طبیعتا می خواهد در هر مکان ودر هر زمان ودر هر اوضاع واحوال ای که هست ، خودش را حفظ کند وبرای اینکه خودش را حفظ کند چاره ای ندارد جز اینکه در هر زمان مکان و اوضاع و احوالی تا آنجا که میتواند منافع وسودها را بخود نزدیکتر ومضار و زیانها را از خود دورتر سازد واین است قاعده زندگی : جلب نفع ودفع ضرر
.اینکه همیشه در فکر جلب نفع ودفع ضرر باشیم نه فقط جرم وگناه وخطا نیست بلکه از ضروریات زندگی است وباید در راس برنامه های همه زندگی یکایک ما باشد. برای اینکه بفهمیم چرا جلب نفع ودفع ضرر را از ضروریات زندگی می دانیم فقط تصور کنیم که اگر انسانها این دو ویژگی را نمی داشتند نسل بشر تاکنون استمرار یافته بود ؟
حتی به نسل ونوع بشر هم توجهی نداشته باشیم . اگر شما از اول زندگی تان این دو ویژگی را نمی داشتید تا حالا زنده مانده بودید ؟ این دو ویژگی بحدی در ساختار بدنی – دهنی _ روانی ما انسانها ریشه عمیق دارند که ما انسانها در بسیاری مواقع برای جلب نفع ودفع ضرر حتی لحظه ای فکر و تامل هم نمی کنیم وبصورت کاملا خود بخودی ( ر لکسیو ) کاری می کنیم که ضرری متوجه ما نشود ویا نفعی عایدمان شود . مثالی می زنیم : اگر من انگشت اشاره دستم را بطرف چشم شما بیاورم پلک های چشمتان بی درنگ وبدون سر سوزنی فکر وتامل شخصی شما بسته می شوند تا ضرری به چشمتان نخورد ، پس از یکطرف این واقعیت انکار ناپذیر که همه خود دوست و در نتیجه حافظ خود وخواستار جلب نفع به خود ودفع ضرر از خودیم هم خوبی وهم خوشی
2) اما از طرف دیگر ، این نیز واقعیتی است که وقتی که در محیط زندگی خود مشاهده می کنیم که کسی صداقت دارد وهرگز اهل فریب وریا ونیرنگ نیست یا فروتن است واهل خودستائی وخودنمائی ولاف زنی ومنم منم کردن نیست یا منصف است وهرگز در داوری نسبت به کسی بی انصافی نمی کند وفقط پاس حق وخقیقت را می داردویا اهل شفقت وهمدلی وهمدردی است ویا عاشق انسانها ونیک خواه آنان است یا وفای به عهد دارد وهیچگاه پیمان شکنی وخلف وعده نمی کند ویا امانت داراست و هرگز در امانت خیانت نمی کند ، خلاصه کنیم : وقتی که مشاهده می کنیم که کسی زندگی وعمل اخلاقی دارد در دل ستایشش می کنیم ( حتی اگر ستایش قلبی خود را به زبان نیاوریم ) وبه خود می گوئیم : ( ایکاش منهم مثل این شخص بودم! ) . معنای این ستایش واین آرزو که ایکاش بجای او بودیم اینست که ما چه خودمان درزندگی وعمل اخلاقی داشتن موفق باشیم وچه موفق نباشیم، از اخلاقی زیستن واخلاقی رفتار کردن لذ ت می بریم ، شاد می شویم ، خشنودی داریم وبسیار راضی ایم .
حال این دو واقعیت را در کنار هم بنشانیم ، از سوئی خود دوستیم ومی خواهیم تا آنجا که در توان داریم سودها وفایده ها را به سوی خود بکشا نیم وزیانها وهزینه ها را از نزدیک شدن به خودمان مانغ شویم واز سوئی دیگر از اخلاقی زیستن واخلاقی رفتارکردن کسب لذت وخشنودی می کنیم ، سخن را کوتاهتر کنیم ، عاشق دو چیزیم : نفع بردن واخلاقی بودن .
خوب اگر می شد چنان زندگی کرد که هم همیشه نفع ببریم وهم همیشه اخلاقی باشیم ، عالی بود ودقیقا چیزی کم نداشتیم .
اما آیا می شود ؟ در نگاه نخست بنظر می رسد که نه ، نمی شود. چرا ؟ . برای اینکه پاسخ این چرا را بدانیم بیائید دوشخص را تصور کنیم که در کسب ثروت یا قدرت سیاسی ویا شهرت با هم مسابقه و رقابت دارند وفرق شان با یکدیگر دراینست که شخص اول ( ایکس ) خود را به رعایت هیچیک ازاحکام وقواعد اخلاقی ملزم ومتعهد نمی داند واز زیرپا نهادن ولگدمال کردن هیچیک از احکام وقواعد اخلاقی ابائی ندارد وشخص دوم ( ایگرگ ) خود را کاملا دلبسته وپایبند اخلاق و قواعد اخلاقی میخواهد وهرگز حاضر نیست که برای رسیدن به اهداف خود به این احکام وقواعد بی اعتنائی نشان دهد واخلاق را پای منافع خود قربانی کند . خب ، بنظر شما احتمال اینکه کدامیک از این دو شخص در مسابقه ورقابت برسر ثروت یا قدرت یا شهرت برنده شود بیشتر است ؟ احتمال برنده شدن (ایکس ) بیشتر از ا حتمال برنده شدن ( ایگرگ ) نیست ؟ مسلما . چرا ، جهت اش هم اینست که اگر ( ایکس ) برای رسیدن به ثروت یا قدرت یا شهرت ( ان) راه درپیش دارد( ایگرگ ) برای رسید به همان چیز ، ان / دهم راه در پیش می تواند گرفت زیرا 9 ان / دهم آن راهها با اخلاقی بودن منافات ناسازگاری دارد و فقط ان/ دهم آنها با اخلاقی بودن سازگارند درنتیجه ( ایکس ) از ان راه برخوردار است ودوتا از آن یک نهم ان راه و ناگفته پیداست کسی که ان راه دراختیار دارد احتمال موفقیت اش در مسابقه ورقابت بسیار بیشتر از احتمال موفقیت رقیب اش است که فقط ازان نهم راه بهره می تواند گرفت .
نتیجه چیست ؟ اینست که ظاهرا منفعت بردن واخلاقی بودن با هم ناسازگارند وما که عاشق هردو آنهائیم ، چاره ای جز پذیرش و گزینش یکی از این دو و ؟؟ ورها کردن دیگری نداریم . ولی این نتیجه بسیار تراژیک وسوزناک است
چرا که معنایش اینست که انسانها هیچگاه نمیتوانند حال خوب وخوش داشته باشند اگر نفع بردن وضرر ندیدن را اصل بگیرند واخلاقی بودن رارها کنند امکان دارد ( البته فقط امکان دارد نه اینکه حتما ) زندگی خوش پیدا کنند، اما محال است که زندگی خو ب ( یا اخلاقی ) داشته باشند واگر اخلاقی بودن را اصل بگیرند ودر غم و اندیشه نفع وضرر نباشند لز وما و حتما زندگی خوب خواهند یافت اما ممکن است که زندگی خوش پیدا نکنند پس بهرحال یا از خوبی محروم می مانند یا از خوشی وخلاصه حال روزشان هم خوب وهم خوش نمیتواند باشد .
خبرخوش آنکه از روزگاران باستانی تا امروز بسیاری از متفکران جهانی به این باور دست یافته اند که ناسازگاری منفعت جوئی و اخلاقی ناسازگار ای ظاهری است و منفعت جوئی واخلاقی خواهی در باطن واقعا با هم سازگارند و بنابراین ما برسر دوراهی منفعت جوئی واخلاقی خواهی قرار نداریم وبشر محکوم به این نیست که یا از خوبی صرفنطر کند یا از خوشی .
انسانها می توانند هم اخلاقی زندگی کنند وهم به منفعت دست یابند . سرشت زندگی دستکم ازاین لحاظ تراژیک نیست. کسانیکه چنین ادعائ تسلی بخش ودلگرم کننده ای دارند چگونه میتوانند این ادعا را اثبات کنند ونشان دهند که جمع میان منفعت واخلاق امکان پذیر است وبنابراین اخلاقی زیستن عقلانی زیستن هم هست یعنی میتواند سودها وفایده هائی هم به انسان برساند وزیان ها وهزینه هائی هم از دوش انسان بردارد .
پاسخ این پرسش این است که این متفکران برای اثبات مد عای خود به یکی از این شش راه رفته اند :
1) درست است که اخلاقی بودن به پاره ای از منافع و خواسته های آدمی لطمه وصدمه وارد می کند ولی در عوض پاره ای از منافع وخواسته های دیگر اوراکه دست برقضا مهمتر هم هستند تامین می کند . واضحتر بگو ئیم راست است که با کم فروشی گرانفروشی ، احتکار ، رشوه دادن ، رشوه گرفتن ، تقلب ، فریبکاری ، دزدی ، اختلاس ، کلاهبرداری رانت بازی تهدید تطمیع خشونت ورزی تبلیغات درو غین تهمت افترا و..سایر کارهای خلاف موازین اخلاقی میتوان به سه منفعت بزرگ یعنی قدرت وثروت وشهرت عظیم رسید که هرگز با اخلاقی بودن نمیتوان به آن درجه از ثروت قدرت وشهرت دست یافت ولی این نیز راست است که با پشت کردن به این قبیل کارهای خلاف و روی آوردن به اخلاقی بودن ، سهم خود را از ثروت وقدرت وشهرت بطور چشمگیری کاهش می دهیم اما در عوض به خواسته های بسیار مهمتری مانند ا حترام ، آبرو و مجبوبیت دست می یابیم که با آن اعمال خلاف اخلاق دست یافتنی نیستند . منافع ما که منحصر در ثروت قدرت وشهرت نیستند ، ا حترام ، آبرو ومحبوبیت از منافع ما بحساب می آیند وبسیاری از آدمیان این سه را بسیار ارجمند تر از آن سه می دانند . از اینرو معتقدند اخلاقی بودن لااقل این سه منفعت یزرگ را عاید ما می کند که دست اخلاق ستیزان به آنها نمی رسد .
2) اخلاقی بودن اعضای یک جامعه سبب می شود که آن جامعه متناسب با میزان اخلاقی بودن اعضائ اش از هشت مزیت بسیار مهم ( نظم امنیت رفاه عدا لت آزادی برابری برادری وصلح ) برخوردار شود .پیداست که جامعه ای که از این هشت امتیاز بهره مند باشد منافع این بهره مندی اش به جیب یکایک اعضائ آن جامعه می رود .اعضای جامعه با اخلاقی بودنشان نخست گوئی از منافع شخصی خود دست کشیده اند اما وقتی که بر اثر این اخلاقی بودن جامعه ای منظم ، امن مرفه عادلانه آزاد
برابر ، برادرانه وتوام با صلح ایجاد کنند منافعی که گوئی از دست رفته بودند با کیفیتی بسیار بهتر بدست خواهند آمد . بعبارت دیگر دست کشیدن از منافع فردی غیراخلاقی جامعه ای پدید می آورد که منافع فردی را بصورتی مطابق با موازین اخلاقی فراهم می آورد .
3)حتا اگر اخلاقی بودن فرد افزون براینکه سهم او را از ثروت قدرت شهرت کم می کند ، احترام ، آبرو ومحبوبیت هم نیاورد وحتا اگر اخلاقی بودن فرد با اخلاقی بودن سایر افراد همراه نشود ودرنتیجه جامعه ای دارای آن هشت امتیاز بزرگ فراهم نیاید و فرد اخلاقی تنها بماند باز هم فرد اخلاقی منافعی عظیم نصیب خود کرده است و آن منافع عبارتند از مطلوبهای ذهنی / روانی یعنی آرامش ، شادی ، همآهنگی درونی ، آشتی با خود، تعادل ر؟؟ ومعنا یافتگی زندگی.
مطالعات وتحقیقات روان شناختی فراوان نشان داده اند که فرد اخلاقی به صرف اخلاقی بودنش از این شش مطلوب عظیم ذهنی/ روانی برخوردار می شود ومهمتر آنکه دور شدن از ساحت اخلاق ، هرمنفعت دیگری ببار آورد ویا نیاورد ، بی شک این شش مطلوب را از دسترس دورتر ودورتر می کند .حال اگر به این نکته توجه شود که ما آدمیان هرچیزدیگر در زندگی را هم فقط برای این جهت می خواهیم که ما را با یک یا دو یا چند واسطه به همین مطلوب های ششگانه می رساند ، معلوم می شود که اخلاقی بودن بواقع بزرگترین ومهمترین مطلوبها ومنافع را برای شخص اخلاقی فراهم می آورد .
آرامشی که با راست گفتن حاصل می آید ویا شادی ای که با رهاندن یک گرسنه از خطر مرگ پدید می آید یا همآهنگی درونی که با پذیرفتن یک انتقاد دارد که دیگری کرده است پیدا می شود، آشتی با خودای که با اعتراف به خطا پدیدار می شود ، تعادل روانی که بر اثر دست برداشتن از حرص وطمع وحسد بدست می آید ومعنا یافتگی که در نتیجه خد مت به دیگری دست می دهد هرگز با ثروتمندترین ، با قدرتمند ترین یا مشهورترین چهره جهان شدن ، دست یافتنی نیست .
4) سه راهی که به آنها اشاره شد یک وجه اشتراک دارند و آن اینست که هرسه اخلاقی بودن را وسیله ای می دانند که از طریق آن به اهدافی دیگر می رسیم تو گوئی ما چنان ساخته شده ایم که از خود اخلاقی بودن لذت نمی بریم وفقط بدین جهت اخلاقی بودن را برمی گزینیم که ما را به چیزهای دیگری می رساند که آن چیزهای دیگر برای ما لذت بخش اند درست مثل اینکه از خوردن یک کپسول ، قرص یا شربت یا از تزریق یک آمپول هیچ لذ تی نمی بریم بلکه جتی رنج هم می بریم اما فقط بدین جهت که سلامت ما را به ما باز می گرداند بدان تن می دهیم زیرا سلامت برامان لذ ت بخش است، از خود اخلاقی بودن نیز لذ تی نمی بریم اما چون پلکان و نردبانی می شود که از طریق آن به چیزهای لذ ت بخش دست بیابیم ، به این اخلاقی بودن رضایت می دهیم.
ولی این راه چهارم راهی است که با وجه مشترک آن سه راه دیگر مخالف است یعنی نمی گو ید که ما از خود اخلاقی بودن لذت نمی بریم بل می گوید که انسان چنان ساخته شده است که در نهایت فقط از سه چیز لذ ت می برد :حقیقت یا راستی ، خیر یا نیکی و جمال یا زیبائی .
آدمی فقط این سه چیز را برای خودشان دوست دارد وهزاران چیز دیگری را که دوست دارد ، برای خودشان دوست ندارد بلکه فقط به این جهت دوستشان دارد که او را به این سه چیز می رساند . به تعبیر دیگر بشر در نهایت سه هدف دارد و بقیه مطلوبهای زندگی صرفا وسیله اند برای نیل به این سه هدف . لذ ت از حقیقت یا راستی سبب شده است که بشر در طی تاریخ خود مثلا به ریاضیات ومنطق ، فلسفه ، علوم تجربی طبیعی ( مانند فیزیک شیمی زیست شناسی ) ، علوم تجربی انسانی ( مانند روانشناسی ، جامعه شناسی ، اقتصاد ، سیاست ) و علوم تاریخی روی آورد تا از طریق اینها حقایق هستی را درک وفهم کند و از جهل ، خطا ، خرافات ، اوهام وتوهمات بر هد . لذ ت از جمال یا زیبائی موجب شده است که بشر
به طبیعت ونیز به رشته های گوناگون هنری چه هنرهای غیر مکتوب مانند رقص موسیقی نقاشی مجسمه سازی معماری عکاسی تاتر وسینما وچه هنرهای مکتوب (=ادبیات ) مانند شعر رمان داستان کوتاه روی کند تا از ره گذر اینها بر زیبائی زندگی خود بیفزاید ویا از زشتی آن بکاهد وبالاخره لذ ت از خیر یا نیکی باعث شده است که بشر به اخلاق گرایش یابد تا به مدد اعمال درست ، انجام وظائف ، قبول مسئولیتها وحالات درونی خوب ، فضیلت آمیز ، قهرمانانه وقدیسانه زندگی خود را از فساد ، شر ، عیب ونقص بپیرآید . آدمی از حقیقت ، جمال وخیر نمی تواند دل برکند بل ساختار جسمی / روانی اش چنان است که مجذوب این سه است و از داشتن اینها لذ ت می برد واز نداشتن سان رنج می کشد. همه مطلوبهای دیگر آدمی تو گوئی در استخدام این سه اند. برای اینکه از درستی این سخن مطمئن شوید آزمایشی بکنید بدین معنا که بر روی یکی از چیزهائی که در زندگی خواستارید مثلا برپول یا مدرک دانشگاهی یا دوست یا همسر یا فرزند یا شهرت متمرکز شوید واز خود بپرسید که آن را برای چه می خواهید ؟ فرض کنید که آن چیز را برای رسیدن به ( اِ ) می خواهید، حال از خود بپرسید که ( اِ ) را برای چه می خواهید ؟ واگر پاسختان ( بی ) است باز از خود بپرسید که ( بی ) را برای چه می خواهید ؟ وبه همین ترتیب به پرسشها ادامه دهید خواهید دید که سرانجام یا به حقیقت می رسید یا به جمال یا به خیر . معنای این آزمایش این است که ما در سرتاسر عمر فردی وتاریخ نوعی خود در پی دستیابی به حقیقت ایم تا از شر نادانی برهیم در پی دستیابی به جمال ایم تا از شر زشتی برهیم ودر پی دستیابی به خیر ایم تا از شر بدی رها شویم .
چنانکه دیدیم یکی از این سه مطلوب ، خیر یعنی اخلاقی بودن است . معنای این سخن این است که ما از خود ِ اخلاقی بودن لذت می بریم نه اینکه چون اخلاقی بودن ما را در نیل به چیزی ویا چیزهای دیگر کمک می کند ، پس وقتی که اخلاقی زندگی وعمل می کنیم داریم یکی از سه مطلوب بنیادین خود را در آغوش می گیریم وبنابراین داریم نفع هم می بریم .
اگر کسی از شما بپرسید که : ( به چه هدفی میخواهی بدانی دمای مرکز خورشید چند درجه است ؟) خواهید گفت : هدف دیگری ندارم ، از خودِ دانستن لذت می برم . این پاسخ به این معناست که حقیقت ، خودش هدف است نه اینکه وسیله ای برای نیل به هدفی باشد . اگر کسی از شما بپرسد : به چه هدفی به این گل نگاه می کنی و آن را می بوئی ؟ . خواهید گفت هدفی دیگر ندارم از خود این رنگ واین بو لذت می برم . این پاسخ بدین معناست که زیبائی خودش هدف است نه اینکه وسیله حصول به هدفی باشد . فقط رنگها وشکل ها زیبائی ندارند بوها، مزه ها و اصوات و لمس کردنی ها هم زیبائی دارند و بالاخره اگر کسی از شما بپرسد که : به چه هدفی نابینائی را از خیابان می گذرانید ؟ خواهید گفت : هدف دیگری ندارم ، از خود این کار لذت می برم و این پاسخ هم بدین معناست که نیکی خودش هدف است نه اینکه وسیله ای باشد که ما را به هدفی دیگر نائل می کند .
اگر چنین باشد ، اخلاقی بودن یکی از سه لذ ت بزرگ زندگی ماست و چه منفعتی بزرگتر از لذت بردن ؟
5) راه پنجمی نیز برای نشان دادن اینکه اخلاقی بودن با نفع بردن ناسازگار نیست وجود دارد ولی از ذ کر آن در می گذریم چرا که پیش فرضی دارد که همه ما انسانها آن پیش فرض را قبول نداریم اما برای کسانی که آن پیش فرض را می پذیرند می تواند راهی معتبر محسوب شود وآن راه اینست که گفته شود اخلاقی بودن با منفعت شخصی منافات ندارد زیرا انسان اخلاقی پاداش اخلاقی بودن خود را در زندگی پس از مرگ دریافت می کند وچه نفعی بزرگتر از پاداش ابدی ؟
اما اکنون وقت آنست که بگوئیم چهار یا پنج راه پیش گفته در یک امر وجه اشتراک دارند وآن اینست که همه قبول دارند که باید در پی جلب نفع به خود ودفع ضرر از خود بود . راه ششمی وجود دارد که ما از پرداختن به آن نیز صرف نظر می کنیم چرا که پیش فرض ظاهرا عجیب وغریبی دارد که انسانهای نادر و کمیابی به آن پیش فرض تن می دهند این راه ششم می گوید که اصلا واساسا، تا در اندیشه ( خود ) ( ایگو ) و نفع وخیر آنیم به خود شکوفائی بی همتای خود دسترسی نمی یابیم .
( خود ) مثل سایه است ، شما اگر در پی سایه تان بدوید سایه از شما می گریزد وهرگز به او نخواهید رسید و برعکس اگر از سایه تان بگریزید ، سایه در پی تان می آید وشما را رها نمی کند به همین نحو تا وقتی که در پی ( خود) تان ا ید به ( خود) تان نخواهید رسید از زمانی که عزم جزم کردید که از ( خود) تان بگریزید آهسته آهسته ونرمک نرمک ( خود) تان به چنگتان می آید .
این راه ششم از ما می خواهد که دلبستگی وپایبندی به (خود ) مان را یکسره رها کنیم وفقط در پی اخلاقی بودن بدون سر سوزنی اعتنا به سود وزیان ( خود ) باشیم تا دریابیم که زنده بودن حقیقی ، آرامش راستین ،شادی واقعی وخود شکوفائی ژرف چیست ، این راه راهی است که عارفان جهان طی کرده اند ولی چنانکه گفتیم راهی است که نادر افرادی درآن گام می نهند.

متن سخنرانی چهار جلسه ای


یک پاسخ به “هم خوبی وهم خوشی”

  1. من این دیدگاه را بسیار جالب و مفید یافتم. اگر رسالت انسان را رشد شخصیت فردی و اجتماعی بدانیم و دنیای مادی و تراکنشهای آنرا وسیله آن، اخلاق و زیبایی شناسی لذتهای پایدار و شهرت و ثروت و قدرت لذتهای ناپایدار و گذارای انسان هستند. آنرا می توان مشابه راننده ای (روح) فرض کرد که وسیله نقلیه ای (بدن انسان) را برای طی طریق در اختیار دارد. اخلاق و زیبایی شناسی مهارتهایی است که راننده را قادر می سازد هر وسیله نقلیه ای را بخوبی برای طی طریق در محیطهای متفاوت کنترل کند. ولی ثروت و قدرت و شهرت ویژگیهای وسیله نقلیه است که می توانند یک راننده ناشی را به نابودی بکشانند.
    اخلاق در مقام تراکنش با دیگر موجودات هستی جلوه میکند ولذا رشد فراینده آن از مرحله از خود گذشتن من و سود من شروع مبشود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *